وقتی یکی از معروفترین قسمتهای اسیر را خواندم که مارسل آلبرتین را در حال چرت زدن مشاهده میکند، متوجه خواب آرام پسرم شدم. شما هرگز احساس نمی کنید که او را می شناسید، که عجیب است، زیرا یکی از ویژگی های در جستجوی زمان از دست رفته این است که چقدر خوب احساس می کنید دوستان و آشنایان مارسل را می شناسید. او به دروغگویی او مشکوک است و از آشنایانش درباره فعالیت های او در خارج از آپارتمانش بازجویی می کند. درعوض، دوست دارم مدتی در رختخواب دراز بکشم تا در بقایای خواب غوطه ور شوم و به رادیو و صداهایی که از بیرون پنجره ام می آید گوش دهم. او درباره تجربه بیداری آهسته می نویسد: «اغلب در همان دقایق اولیه که به خودمان اجازه می دهیم به حالت بیداری برویم، انواع واقعیت های متفاوتی را در اختیار داریم که در میان آنها تصور می کنیم که می توانیم از بین یک بسته کارت انتخاب کنیم.» در مورد باقیمانده رویا: «هنوز از آخرین تکههای خواب لذت میبردم، یعنی از تنها منبع اختراع، تنها تازگی که در داستانگویی وجود دارد، زیرا هیچ یک از روایات ما در حالت بیداری، حتی وقتی به لطف ادبی آراسته شدهاند، به آن تفاوتهای اسرارآمیز که زیبایی از آن سرچشمه میگیرد، اعتراف نمیکند.» در مورد گریزان بودن خواب: «خواب الهی است اما به هیچ وجه پایدار نیست؛ کوچکترین ضربه ای آن را فراری می کند.
همانطور که ممکن است از یک ناتوان انتظار داشته باشید، پروست تجربیات شخصی زیادی را در مورد موضوع خواب به ارمغان می آورد. آنها اغلب دلشکستگی زیادی را در عشق تجربه می کنند که به ناتوانی آنها در انتخاب های عاشقانه خوب مرتبط است. علیرغم 10 آزمایش مدفوع مرسوم که همگی نتایج “طبیعی” را نشان دادند، آلبینا به شدت احساس کرد که ریشه علائم او چیز دیگری وجود دارد، که شامل گاز، نفخ و لیست طولانی از مشکلات متناوب روده است که او نمیتوانست آنها را بفهمد و فکر نمیکرد IBS باشد. احساس می کردم یک خرس خواب زمستانی هستم. وقتی سوان درگذشت، شخصاً احساس ناتوانی کردم. اما پرتره او هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد، تا حدی به این دلیل که او او را بهتر از گذشته می شناسد – یعنی او چیزی بیش از یک تصویر ایده آل است – بلکه به این دلیل که او بیش از حد به او مشکوک است، بیش از حد مشغول تجزیه و تحلیل کلمات و رفتار او برای نشانه های خیانت است. این تنها راهی بود که میتوانستیم از آرامش ذهنی خاصی که با در آغوش گرفتن کودکی که خوابیده است، لذت ببریم.
گاهی اوقات، وقتی نمی توانم بخوابم، به پسرم نگاه می کنم که آرام می خوابد. Suzy Snooze علاوه بر ارائه نورها و صداهای آرامش بخش که برای کمک به خوابیدن نوزادان طراحی شده است، هنگامی که به برنامه خود متصل می شود، به عنوان یک مانیتور کودک صوتی نیز عمل می کند. دلم برای روزهایی که بچه بود و سرش روی سینهام توی کریر میخوابید، تنگ شده. صاف به پشت رو به سقف بنشینید و از چرخش سر به پهلو جلوگیری کنید. او قبلاً من را متهم کرده بود که خوب نیستم، یک ساعت قبل، وقتی کاورها را روی سرم کشیدم و به او گفتم یک خرس در خواب زمستانی هستم و ترجیح می دهم مزاحم شوم. این خوب نبود – مخصوصاً وقتی گفتم من از نوع خرسی هستم که پسرهای کوچک می خورد. من طاقت نداشتم که باز شوم. اما من خیلی خوب خوابیده بودم! به طور کلی، گربه ها خود را به خوبی تمیز می کنند. اگر خوب نمیخوابید، این میتواند اشتباه محاسبه شود و در نتیجه به جای سوزاندن، چربی ذخیره میشود! سپس پیشنهاد بعدی ما بهویژه زمانبندی شده است. اگر پاسخ مثبت است، خوشحال باشید. خوب، اگر هرگز این کار را نکرده اید، پس این مسابقه فقط به شما می گوید که کدام یک از شخصیت های متعدد مهارت های اتاق خواب شما را به اشتراک می گذارد.
به طور کلی، مادر شدن زندگی و عادتهای من را تغییر داده است، به گونهای که من را بسیار خوشحالتر کرده است، اما تنها چیزی که من واقعاً از زندگی بدون فرزندم حسرت میکنم این است که به آرامی از خواب بیدار میشوم. بله، راه های زیادی برای کاهش خودآگاهی وجود دارد. آیا در پایان یک روز 20 مایلی به آن 6 اونس توجه خواهید کرد؟ من هرگز کسی نبوده ام که از رختخواب بلند شوم و مشتاق شروع روزم باشم. شصت و سه درصد از بزرگسالان هشت ساعت در شب نمی خوابند، مقداری که برای سلامتی و ایمنی توصیه می شود. صندلی ماشین و سایر وسایل نشستن برای خواب معمولی توصیه نمی شود. از ایالت به ایالت دیگر متفاوت است، اما 21 سالگی سن توصیه شده است. شاید این خیلی واضح باشد که بتوان گفت، اما چیزی منحصر به فرد در مورد خوابیدن پس از طلوع خورشید آرامشبخش است. یک خرده فرهنگ اینترنتی از مردمی وجود دارد که بر روی پس انداز اونس وسواس دارند. از آنجایی که جامعه علمی موافق نیست که زندگی در نزدیکی توربین بادی عواقب منفی بر سلامتی افراد داشته باشد، در حال حاضر هیچ اتفاق نظری در مورد اینکه یک خانه مسکونی چقدر باید از یک توربین بادی دور باشد، وجود ندارد. او اکنون فقط با زندگی ناخودآگاه گیاهان، درختان متحرک شده بود، زندگی متفاوت تر از زندگی من، بیگانه تر، و در عین حال زندگی ای که بیشتر به من تعلق داشت.