پسر صدیقه خانوم، می‌دانست که دست و بال مادرش بسته است، می‌دانست که فرصتی برای درس خواندن و مدرسه رفتن ندارد ولی رویاهای دور و درازی داشت، او همه تلاشش را کرد و گرچه روزگار چندان هم با او مهربان نبود، ولی به بخشی از آن رویاها رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Generated by Feedzy